خواستگاری در خیابان

چقدر از فاطمه ای که واسه خاطر خوشحالی دل پدر و مادرش و دیدن لبخند رو لب هاشون از رشته و دانشگاه و شهر مورد علاقه ش گذشت، قبول شد و گذشت... فاصله گرفتم.

+پست های کوتاه بیشتری می نویسم

ده تا ویژگی واقعی تون رو بگید؟

اول خودم می گم.

بچه، لوس، عاشق ( بارون، بچه، سفر، مادری، شلوغی، مهمونی، داداشم، خانواده، مدرسه، صدای شادمهر، دوستام، دوچرخه، موی بلند، دوتا اسم و...) قاتلِ دستمال کاغذی، خل دیوووووووووووووووونه، ضبط صوت، ریسک پذیر، تحلیل گر، آشوبگر، بعضا مهربان... فکر کنم ده تا شد! بازم هستااا می گم

ن: اگر آدمی سیر باشه، بهترین غذای دنیا رو هم جلوش بذاری، نمی خوره.

اگر مردی همسرش تو خونه براش جون و دل بذاره، هرگز دنبال محبت بیرون از خونه نمیره...

هر سال مهر که می شه شروع کنم به بافتن یه شالگردن مخملی و با هر دونه ای که می بافم یه صلوات به نیت سلامتیت بفرستم...عطر دستام بپیچه دور گردنت و هر بار بیشتر از قبل زمستون رو دوست داشته باشی

لطفا رنگی انتخاب کن که منم بتونم استفاده کنم ^___^ 

س:امروز جات خالی ذرت خوردم..هی گفتم جای فاطی خالی جای فاطی خالی

ف:احساس می کنم کم انرژی شدی

حواست به خودت باشه
یه روزی به خودت میای و می بینی زدی رو حذف!
اگر موقع شروع وبلاگ یا علی رو بلند گفتی
اگر دلت پر شد از بهترین شدن
هیچوقت از چیزی که توی ذهن و روح و جسمت ساختی برنگرد
قدم بعدی رو محکم تر بردار :)

اینکه اتفاقی ببینی تو قسمت همه نظرات، بیستا نظر آخر وبلاگت حال و احوال پرسی خصوصی دوستانت هست...